آخرین بازمانده؛ تنهاترین روباه «کینگ پاور»
لسترسیتی فقط یک بازیکن از تیم قهرمان لیگ را در ترکیب خودش میبیند.
سر خورده از سقوط به دسته پایینتر و غمگین از نبودن در جمع بهترینهای فوتبال باشگاهی انگلیس، مرد وفادار کینگ پاور در یک صبح تابستانی به این ورزشگاه میآید. از راهروی ورودی عبور میکند و صدای هیاهوی تماشاگرانی در گوشش زمزمه میشود که منتظر جیمی واردی و گلزنیهای همیشگیاش هستند. وارد ورزشگاه میشود و بنرهای اولتراهای پشت دروازه نظرش را جلب میکند که روی آن نوشته شده «روباهها هرگز خارج نمیشوند»! بهترین گلزن فصل قهرمانی لسترسیتی به میان زمین چمن هم میرسد و ناگهان خودش را در پیراهن تیم اصلی مییابد و کانته را پشت سرش میبیند که با اشاره چشم از او میخواهد در عمق دفاع حریف حرکت کند. محرز توپ را از کانته میگیرد و به واردی میرساند و قاتل دروازههای رقبای لستر بار دیگر یک تور دیگر را میهمان ضربات سنگینش میکند و در آن سوی زمین با لذت به تماشای کسپر اشمایکل میپردازد که گویا خودش گلزنی کرده و در حال خوشحالی است. با دستهای باز به سمت اشمایکل میدود و همچنان که طول زمین را میپیماید، رفته رفته و به سرعت تصاویر رنگ میبازند. کانته و محرض محو میشوند و هیاهوی کینگ پاور هم جایش را به سکوت محض میدهد. او اشمایکل را مات و مبهوت میبیند و هر چه به او نزدیکتر میشود، تصویر دروازهبان سابق لسترسیتی در نگاهش از بین میرود. ناگهان خودش را در بهت عمیق ورزشگاه خانگی تیمش مییابد که نه پیراهن تیم اصلی بلکه لباسی شخصی به تن دارد و نه هوادارای روی سکو نشسته و نه خبری از همتیمیهاست. این جاست که به این حقیقت پی میبرد که او، جیمی واردی، آخرین بازمانده از نسخه قهرمان لیگ برتر لسترسیتی است!
روزی که خیلی زود غروب کرد
از پایان همان فصل رویایی و قهرمانی با کلودیو رانیری در لیگ برتر انگلیس، وقتی که واردی و همتیمیهایش در خانه مهاجم انگلیسی در انتظار قهرمانی خود بودند و زمانی که هیچ چیز به جز شادی لحظههایشان را در بر نمیگرفت، قدرتهای لیگ در صدد شکار روباههای درخشان تیم قهرمان بودند. محرز به اردوی سیتیزنها پیوست، کانته در قامت آبیهای لندن به بازی ادامه داد و وفاداری اشمایکل نتیجهای جز کنار گذاشته شدنش توسط باشگاه نداشت. رفقای او، همانهایی که شام قهرمانی را در خانه واردی صرف کرده بودند یک به یک گلزن قهار تیم خود را تنها گذاشتند و روز روشن و درخشان لسترسیتی و مهاجمش خیلی زودتر از آن چه فکرش را میکردیم، غروب کرد. این بار هم یک اتفاق بزرگ رخ داده است. اتفاق بزرگ قبلی به روشنی بر آمدن آفتاب و لبخند زدن خورشید موفقیت برای روباهها بود و اتفاق جدید به تاریکی غروب خورشید و سقوط به دسته پایینتر؛ بله، سقوط همان تیمی که همه قدرتها را پشت سر گذاشته بود و نه دهها سال قبل بلکه همین چند فصل قبل بر بام فوتبال انگلیس تکیه میزد! واردی این بار روی یکی از سکوها مینشیند. شاید یکی از همان سکوها که در روزهای درخشش و قهرمانی، یک نوجوان هوادار لستر از مهاجم تیم محبوبش خواسته بود پیراهنش را به او ببخشد. روی سکو مینشیند و در گوشی تلفن همراهش عکسهای قهرمانی را مرور میکند. عکس دسته جمعی بالا بردن جام را بارها و بارها مینگرد و متوجه نکته غریبی میشود. هیچ کس از آن تیم دیگر همبازی واردی نیست و او در تیم سقوط کردهاش تنهای تنها به سر میبرد. این اولین فصلی است که جیمی واردی هیچ کدام از همتیمیهای خود در مسیر قهرمانی را در کنار خودش ندارد.
بهای وفاداری
همان فصلی که محرز از لستر جدا شد، همان موقعی که کانته اردوی روباهها را ترک کرد، همان روزهایی که دنیل آمارتی، بن چیلول و دیگر بازیکنان تیم سابق رانیری از کنار واردی به مقاصد جذابتری میرفتند، مشتریان دست به نقدی آماده بودند با پیراهنهایی بزرگ و تاریخی و فرش قرمز برای مهاجم انگلیسی که به او خوشامد بگویند. منچستریونایتد شاید حاضر بود شماره 7 تیمش را به گلزن انگلیسی لستر ببخشد، آرسنال در حسرت مهاجمی مانند واردی بود، چلسی تمایل داشت به طلسم شماره 9 ترکیبش با ورور گلزنی به تبحر واردی پایان ببخشد، لیورپول از او استقبال میکرد، تاتنهام برایش سر و دست میشکست و حتی منچسترسیتی هم بدش نمیآمد محرز و واردی را همزمان به ترکیبش اضافه کند. با این حال او به پیراهن لستر و به سکوهای کینگ پاور، به نوجوانانی که پیراهنش را درخواست میکردند و به اولتراهایی که مینوشتند «روباهها هرگز خارج نمیشوند» و به تمام روزهای خوب تیمش و شام قهرمانی با دوستانش در خانه خودش وفادار ماند. شاید در نگاه اول رفتن به لیگ قهرمانی برای گلزن اول تیم قهرمان لسترسیتی تلخ و زننده باشد؛ آن هم در حالی که همتیمی او، ریاض محرز، سهگانه را فتح کرده و همتیمی دیگرش، انگولو کانته لیگ قهرمانان را جشن گرفته است. با این حال نگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید جیمی واردی تنها شاهد عینی ماجرای عجیب، خواندنی و جذاب قهرمانی لسترسیتی است که هنوز خانهاش را ترک نکرده و بهای وفاداریاش را با شوق میپردازد. میگویند روباهها زندگی اجتماعی شلوغی ندارند و خیلی از اوقات را در تنهایی به سر میبرند اما واردی این روزها تنهاترین روباه خانه روباههای فوتبال انگلیس یعنی کینگ پاور نام دارد. او گوشی تلفن همراهش را در جیبش میگذارد و آرام آرام عازم ترک ورزشگاه میشود. نه صدایی هست و نه تخیل حضور همتیمیها و سکوت صبح تابستانی در این ورزشگاه بهتزده شکستنی نیست. در حال عبور خیالات مبهم و تاریک از ذهنش به این میاندیشد که آیا تصمیمش برای وفاداری به لستر تصمیم درستی بوده یا خیر و در همین حین به راهروی ورزشگاه میرسد. جایی که در آن هم شعار باشگاه نقش بسته است؛ «روباهها هرگز خارج نمیشوند» و یا به تعبیر دیگری روباهها ترک نمیکنند. شاید از همان اولین روز هم تنها روباه واقعی این تیم جیمی واردی بود و او این موضوع را در اولین فصل رفتن همه همتیمیهایش و خالی شدن اطرافش از رفقای هممسیر در قهرمانی لیگ میفهمد. او وارث زنده و حاضر خاطرات بزرگترین و جذابترین لسترسیتی دهههای اخیر است و شاید به زعم برخی از اهالی فوتبال، بزرگترین لسترسیتی تاریخ! داستان او داستان وفاداری یک ستاره به باشگاهش، پرداختن بهای این وفاداری و پایبند ماندن به اصلیترین شعار سکوهای هواداران تیمش نام دارد