داستانهای فراموش شده جام ملتهای اروپا؛ انتقام پدران تبعید شده را بگیر!
ظهور سومین مولر در تاریخ جام ملتهای آلمان، معجزه دروال بود.

با موفقیت دور از انتظار چکسلواکی در پنجمین دوره، چشمها خیره به جام ملتهای 1980 بود. برخی ابر قدرتها هنوز موفق به کسب عنوان قهرمانی در این رقابتها نشده بودند و به نظر میرسید این تورنمنت، قابلیت افزایش جذابیت دارد. از طرف دیگر، هولیگانیسم در طول دهه 70، فوتبال اروپا را در نوردیده بود و درخواستها مبنی بر افزایش تعداد تیمهای حاضر در دور نهایی به بیش از 4 تیم، اتحادیه فوتبال اروپا را مصمم به ایجاد برخی تغییرات میکرد. در نهایت، یک سال پس از پایان جام ملتهای اروپا 1976، یوفا تصمیم گرفت تعداد تیمهای حاضر در دور نهایی را دو برابر کرده و به تعداد 8 تیم برساند.
بنابراین، شیوه برگزاری رقابتهاهم تغییر میکرد. این یعنی دیگر در جدول مسابقات این دوره، خبری از دیدار نیمه نهایی نبود و صدرنشین هر گروه، راهی فینال میشد. همچنین جام ملتها اروپا 1980، تغییر دیگری هم داشت و برای اولین بار، میزبان پیش از برگزاری دور مقدماتی انتخاب میشد که این مهم، کشور میزبان را از حضور در دور مقدماتی معاف میکرد. در نهایت، ۷ تیم برای پیوستن به میزبان در تورنمنت نهایی تلاش میکردند.
دردسر انتخاب میزبان
انگلیس، زیر سایه سنگین هولیگانیسم قرار داشت و از طرف دیگر 11 سال پیش از این، میزبانی جام جهانی را تجربه کرده بود. ایتالیا درحالی که از پدیده شوم هولیگانیسم در امان نبود و از قضا در سال 1968، سومین دوره از برگزاری همین تورنمنت را میزبانی کرد اما به عنوان میزبان نهایی انتخاب شد.
شگفتی در گروه ششم مقدماتی رخ داد؛ جایی که جنگ اصلی برای صعود میان اتحاد جماهیر شوروی و مجارستان بود اما در نهایت یونان موفق شد بالاتر از همه، بلیت سفر به سرزمین چکمه را رزرو کند و برای اولین بار در تاریخ، این کشور حضور در یک تورنمنت معتبر را تجربه کرد.
دیدار افتتاحیه بین آلمان غربی و چکسلواکی، ۲ تیم فینالیست که آخرین دیدار دوره گذشته را برگزار کرده بودند انجام شد و چکسلواکی با تجربهتر، مورد احترامتر و جسورتر شده بود و آلمان غربی کاملاً نسل جدیدی را راهی مسابقات کرد. ترکیب ژرمنها هیچ شباهتی به ترکیب دوره گذشته نداشت و در طرف مقابل، ترکیب چکسلواکی همانی بود که جام را بالای سر برد.
سومین مرد از خاندان مولر
هرچند چکسلواکی باتجربه شادابی گذشته را نداشت و آلمان غربی با تک گل کارل هاینتس رومنیگه، هم انتقام فینال دوره گذشته را از چکسلواکی گرفت و هم مجالی برای تسویه حساب شخصی یک بازیکن با جبهه کمونیسم را به وجود آورد. نقش اول به ثمر رسیدن این گل، بازیکن نام آشنایی برای فوتبال آلمان بود که با یک سانتر دقیق از سمت راست محوطه جریمه، توپ را روی سر رومنیگه فرود آورد. «مولر»، تکراری ترین نام در جمع بازیکنان تاریخ فوتبال آلمان است اما ارسال کننده پاس گل برای رومنیگه، نه «گرد» بود و نه «دیتر» بلکه نام «هانسی مولر»، جوان 22 ساله بود. والدینش پس از جنگ جهانی دوم و سقوط آلمان نازی، به دستور اتحاد جماهیر شوروی، در بدترین شرایط از رومانی اخراج شدند!
مزد ترس!
در دیدار انگلیس مقابل بلژیک، انتظار میرفت کوین کیگان، برترین گلزن دور مقدماتی که 2 هفته پیش با هامبورگ نایب قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را تجربه کرده بود، ستاره اول میدان باشد اما این دیدار، تجربه تلخ هولیگانیسم در تاریخ این تورنمنت را بر جای گذاشت. پلیس ضد شورش، برای کنترل جمعیتی که 5 دقیقه از نیمه اول را با توقف مواجه کرده بودند، مجبور به استفاده از گاز اشک آور شد و بسیاری را راهی بیمارستان کرد.
بر خلاف گروه اول، هیجان در گروه دوم به روز آخر کشیده شده بود. یک روز بعد از صعود آلمان به فینال از گروه یک، بلژیک و ایتالیا بالاتر از انگلیس و هم امتیاز با هم باید در بازی رو در رو به مصاف هم میرفتند. طبق معمول، توپ از خط دفاع ایتالیا رد نمیشد و اگر هم بلژیکیها در معدود صحنههایی موفق به گذر از سد مدافعان ایتالیایی میشدند، دژ رسوخ ناپذیری به نام دین زوف مقابل آنها بود.
نسل طلایی بلژیک کدام است؟
در نهایت بدترین اتفاق ممکن برای آتزوری رخ داد. تساوی بدون گل ۲ تیم، امتیازها را در عدد 4 برابر، تفاضل گل 1+ و آن را هم برابر کرده بود.بلژیک به سبب گل زده بیشتر، راهی دیدار فینال میشد و ایتالیا باید در خانه برای مقام سوم میجنگید. عملکرد دفاعی آتزوری و تکیه بیش از حد آنها بر گل نخوردن، بلای جان لاجوردی پوشان شد و شاگردان انزو بیرزوت، با فقط یک گل زده مقابل انگلیس، شانس حضور در دومین دیدار فینال خانگی جام ملتهای اروپا را از دست دادند. بلژیک که تا پیش از آغاز جام ملتهای اروپا 1980، فقط 3 بار پیروزی در تورنمنتهای معتبر مقابل السالوادور، لوکزامبورگ و مجارستان را در طول تاریخش تجربه کرده بود به لطف درخشش یک نسل طلایی، بالاتر از ابر قدرتهای شرق و غرب، فینالیست این تورنمنت شد.
روزی که فوتبال بلژیک از آماتوریسم گذر کرد
جلوتر از همه ستارگان کم نام و نشان بلژیک، یان کولمانس و ژان ماری فاف بودند. عملکرد ژان ماری فاف، خیره کننده شد. سنگربانی که پس از رقابتها، مدیران بایرن را مجاب کرد تا او را به باواریا دعوت کنند. اگر بازی در بایرن مونیخ، دلیلی بر فوق العاده بودن یک بازیکن نباشد، انتخابش توسط پله برای حضور در جمع 125 بازیکن برتر تاریخ فوتبال، دلیل محکمی بر این ادعاست. فاف در این باره میگوید:
«ساختن آن نسل طلایی بلژیک، برای ما حدود ۷ سال زمان برد. جام ملتهای اروپا 1980، اولین باری بود که فوتبال بلژیک یک دیدار فینال را تجربه میکرد. تا پیش از آن رقابتها، ما آماتور نامیده می شدیم. بازیکنان خوبی در جمع خودمان داشتیم اما اوایل هرگز تیم خوبی نشا ن نمی دادیم. بازی با انگلیس، نقطه عطف تاریخ فوتبال بلژیک است.
روزی که نظم و بلوغ تیمی، در ترکیب ما به منصه ظهور رسید. با حضور کیگان در خط حمله انگلیسها، همه از شکست سنگین بلژیک سخن میگفتند اما ثابت کردیم لیاقت تساوی را داشتیم. در بازی فینال، با تمام وجود بازی کردیم؛ به عشق خانوادهمان، به عشق موفقیت، به عشق پاداش و هرچه که فکرش را بکنید. ما یک تیم بودیم و میخواستیم از حضورمان در اولین فینال تاریخ، کمال لذت را ببریم. وقتی به بلژیک برگشتیم، مردم خوشحال بودند و این برای ما کافی به نظر میرسید.»
آنها متخصص پنالتی زدن بودند
در دیدار ردهبندی، ماراتن نفس گیر و مرگبار پنالتیها گویی قصد تمام شدن نداشت. هر دو تیم 8 پنالتی پیاپی را با موفقیت وارد دروازه کرده بودند و ضربه سرنوشت ساز، پنالتی شماره 9 بود. مدافعانی که پیش از ضربات، هیچکدام از مربیان پیش بینی نمی کردند نوبت به آنها برسد، باید پنالتی می زدند. ابتدا، فولویو کولوواتی برای ایتالیا پشت توپ ایستاد و با وجود اینکه ضربه محکمش از آغوش دروازهبان خارج شده بود در دومین مرحله با فاصلهای میلی متری توپ را از روی خط دروازه بیرون کشید.
بازهم ایتالیاییها جمع معترض به داور بودند و قاضی میدان معتقد بود توپ از خط نگذشته. سپس ژوزف بارموش برای چکسلواکی پشت پنالتی ایستاد و برخلاف تشخیص دینو زوف، توپ را به کنج مخالف در بالای دروازه فرستاد تا بازهم چکسلواکی، پس از 9 ضربه موفق، از ضیافت پنالتیها برای دومین بار متوالی این بار در دیدار ردهبندی سربلند بیرون بیاید و عنوان سوم را از آن خود کند.
دود سنگین پیپ بیرزوت، مقدمه قهرمان جهان!
ایتالیاییهای غمگین از بی کلاه ماندن سرشان در تورنمنتی که میزبان بودند در اوج استیصال به رختکن رفتند. سرمربی انزو بیرزوت، پیپ بر دهان، پشت سر همه میرفت. او پیپِ منحصر به فردش را عصبیتر از همیشه دود میکرد و هرچه حرص داشت، بر سر توتونها خالی میشد. ایتالیاییهای حاضر در استادیوم، آرزویهایشان را همچون دود خارج شده از پیپ سرمربی، بر باد رفته میدیدند اما دست از حمایت بازیکنانشان بر نداشتند. آنها با قلبی آکنده از درد، بازیکنانشان را با تشویق و ادای احترام راهی رختکن کردند تا 2 سال بعد در جام جهانی 1982، ایستادن بر بام فوتبال جهان را برای سومین بار در تاریخ با پیروزی مقابل آلمان غربی جشن بگیرند.
فرار به سوی پیروزی
در دیدار فینال، هرست هوربش، ستاره باتجربه و در عین حال جوانی که در آخرین لحظاتِ سفر به تورنمنت نهایی، جایگزین کلاوس فیشر مصدوم شده بود، حساس ترین دیدار را برای به ثمر رساندن اولین گلش انتخاب کرد. او علاوه بر اینکه گل اول را به ثمر رساند با دومین گل، خامه روی کیک جشن قهرمانی را مهیا کرد و آلمان غربی توانست اولین تیم تاریخ تورنمنت لقب بگیرد که تعداد جام های اروپایی ویترین افتخاراتش را به بیش از یکی میرساند. حالا شکست مقابل چکسلواکی در دیدار فینال دوره گذشته، بیش از پیش ناراحت کننده به نظر میرسید و اگر چکسلواکها مانع نبودند، مانشافت تنها تیم تاریخ یورو بود که در قهرمانی هتتریک میکرد.
کفش طلای مسابقات، برای سومین دوره متوالی به ژرمنها رسید. این بار، کلاوس آلوفس که به لطف هت تریکش مقابل هلند در دور گروهی، 3 بار گلزنی در تورنمنت نهایی را تجربه کرده بود به عنوان بهترین گلزن رقابتها شناخته شد و آلمان غربی در جام جهانی 1978، حتی جزو 4 تیم برتر هم قرار نگرفت و به نظر میرسید زمانِ تغییر نسل فرا رسیده است.
کارخانه جانشینپروری، ساخت آلمان
هلموت شون با کسب تجربه فراوان پس از 8 سال دستیاری سپ هربرگر روی نیمکت مانشافت، سکان هدایت ژرمنها را به دست گرفته و ثمره 14 سال حضورش در قامت سرمربی، یک جام جهانی و یک جام ملتهای اروپا بود اما چارهای جز رفتن نداشت.
جانشینی فردی که بیش از یک دهه، تفکراتش همچون خون در رگهای مانشافت جاری بوده، کار سادهای نیست. چه کسی میتوانست جانشین پیرمرد دوست داشتنیِ فوتبال آلمان شود؟ این کار، تنها از عهده یک نفر بر میآمد؛ یک نفر که شجاعتش، همچون شجاعت هلموت شون باشد. شاید کمتر کسی به یاد آورد شون، جانشین مردی شد که در دوره دوم سرمربیگریاش، نقش اول معجزه برن لقب گرفته بود.
پس چه کسی بهتر از یوپ دروال؟ او همچون استادش برای هربرگر، 8 سال دستیاری هلموت شون را کرده بود. دروال کنار کارل هاینتس رومنیگه، پل برایتنر و برنارد دیتس،نسلی را به فوتبال آلمان معرفی کرد که به معنای واقعی، «ساختِ آلمان» بود. کارخانه هیولا، ساخت آلمان!