داستانهای فراموش شده جام ملتهای اروپا؛ معجزه در سرزمین خدایان
قهرمانی یونان در یورو 2004، هرگز یک شگفتی از ناکجای جهان فوتبال نبود.

در یورو 2004، پرتغال که در دوره گذشته رویای حضورش در دیدار فینال با گل طلایی پر پر شده بود، امید داشت این بار در خانه طلسم قهرمانی را شکسته و خودش را به میهمانی بزرگان فوتبال اروپا دعوت کند.
جمهوری فدرال یوگسلاوی پس از حضور در دوره گذشته پس از 2 دوره غیبت و رقم زدن عملکردی نسبتاً قابل قبول، روز 4 فوریه 2003، در خلال برگزاری دیدارهای دور مقدماتی، به «تیم ملی صربستان و مونته نگرو» تغییر نام داد تا از یوگسلاوی، حتی همان اسم هم باقی نماند و این کشور را فقط بتوان در میان صفحات کهنه کتابهای تاریخی یافت؛ هرچند در گروه نهم مقدماتی در رده سوم ایستاد و شانس حضور در دور نهایی را از دست داد.
سکته در قلب پورتو
دیدار افتتاحیه به میزبانی استادیوم دراگائوی پورتو، بین پرتغال و یونان برگزار شد. گل لحظات پایانی کریستیانو رونالدو، برای به سرانجام نرساندن شگفتی یونانیها کافی نبود. تیمی که پس از 24 سال به رقابتها بازگشته بود، موفق شد با گلهای یورگوس کاراگونیس و آنگلوس باسیناس، میزبان را مغلوب کند و خیلی زود، اولین شگفتیِ دوازدهمین دوره از جام ملتهای اروپا را به ثبت برساند.
دریغِ پائولو
شاگردان جووانی تراپاتونی، پیش از آنکه پس از تغییر سرمربی قهرمانی در جامجهانی را تجربه کنند در این رقابتها، تجربه تلخِ جام ملتهای اروپا 1980 را درحالی مجدداً تکرار کردند که نسل طلاییِ فوتبال این کشور پس از ناکامی در دوره گذشته، شانس اول قهرمانی در این تورنمنت به حساب میآمد.
فولر، ناکام همواره محبوب
شاگردان رودی فولر در تیم ملی آلمان که ۲ سال پیش فینال جام جهانی را به برزیل واگذار کرده بودند، این بار در تورنمنت قارهای موفق به حضور در جمع ۸ تیم برتر پایانی نشده و هلند از گروه صعود کرد. رودی فولر اگرچه پس از عملکرد فاجعه بارش در این مسابقات، از هدایت مانشافت استعفا داد اما ذرهای از محبوبیتش در بین فوتبالدوستان آلمان کم نشد.
ریبک، سوءتفاهم فوتبال آلمان
عملکردِ او، هیچ شباهتی به اریش ریبِک نداشت. ریبک که پس از کنارهگیری برتی فوگتس به عنوان مسنترین سرمربی تاریخ آلمان هدایت این تیم را بر عهده گرفت، پس از صعود به دور نهایی یورو 2000، پیشنهاد بازیکنانی همچون اولیور بیرهوف و اولیور کان مبنی بر کنار گذاشتنِ لوتار ماتئوسِ پا به سن گذاشته از لیست تیم را نپذیرفت و عقیده داشت بازیکنی که در 39 سالگی قرار دارد و 147 بازی ملی در کارنامهاش دیده میشود، مانع شادابی تیم نخواهد شد.
در مقابل، اعضای معترض تیم را به خط خوردن از لیست یا جریمه نقدی تهدید کرد. نتیجه چنین تصمیمی عملکرد فاجعهبارِ آلمان پس از چندین سال مدعی بودن را رقم زد. ریبک، نه تنها برای تیم ملی آلمان بازی نکرده بود، بلکه ۲ سال حضورش روی نیمکت این تیم، بدترین عملکرد تاریخ آلمان را بر جای گذاشت. او هرگز قابل مقایسه با رودی فولر نبود و نکته اینجاست حتی عملکرد فاجعهبار هانسی فلیک روی نیمکت مانشافت که او را به نخستین سرمربی اخراجی تاریخ این کشور بدل کرد به مراتب از عملکرد تیم ریبک بهتر بود.
قانون گل نقرهای از راه رسید
دور حذفی این تورنمنت، یک تغییر نسبت به دور گذشته داشت. اتحادیه فوتبال اروپا در پی طوفان شکایات و گلهها از قانون گل طلایی که سرنوشت هر ۲ تورنمنت گذشته را شاید به ناحق رقم زده بود، قانون «گل نقرهای» را جایگزین کرد و اگر در طول ۹۰ دقیقه دیدارهای دور حذفی، ۲ تیم به تساوی میرسیدند، فقط گلزنی در نیمه اول وقتهای اضافی بازی را به پایان میرساند؛ آن هم نه فوراً. بلکه این برتری باید تا پایان وقت اضافی اول حفظ میشد و پس از پایان 15 دقیقه اول با شرایط مورد اشاره، دیگر 15 دقیقه دومی در کار نبود و تیم گلزن، برنده بازی لقب میگرفت.
خاطرهسازهای تاریخساز
یونان تا رسیدن به فینال، تنها یک قدم فاصله داشت؛ یک قدمی که اگر آن را با موفقیت طی میکرد «تاریخ ساز» و در غیر این صورت، «خاطره ساز» میشد. بر خلاف سایر ورزشها، یونان هرگز تیم بزرگی در مستطیل سبز نبود. تا پیش از مسابقات، هیچ کس روی صعود یونان هم شرط نمیبست چه برسد به فینالیست شدن!
اگر از لتونی صرف نظر کنیم، یونان کمترین شانس را در میان 16 تیم نهایی داشت اما آنها در گروه مرگ، نه تنها مردن را تجربه نکردند، بلکه تا روز پایانی گروه زنده ماندند، بالاتر از روسیه و اسپانیا به یک چهار نهایی رسیدند، در آن مرحله از سد فرانسه گذشتند و اولین تیم تاریخ رقابتها لقب گرفتند که در یکم دوره، هم میزبان را شکست میدادند و هم مدافع عنوان قهرمانی را. آنها در یک قدمی فینال جمهوری چک را مقابل خودشان میدیدند.
جهان، خیره به معجزه یونان
24 سال پیش، در اولین و آخرین حضور یونان، نسل گذشته فوتبال این کشور تنها تساوی و کسب امتیاز تاریخ این تیم در جام ملتهای اروپا 1980 را رقم زده بود.
سرانجام ترِیانوس دلاس، دقیقه 1+105، فقط و فقط چند ثانیه پیش از به صدا درآمدن سوت داور با یک ضربه سر دروازه جمهوری چک را فرو ریخت و دیگر خبری از 15 دقیقه دوم هم نبود. وقتی برای جبران باقی نمیماند. قانون گل نقرهای، منجیِ یونان شد و این تیم، دوباره حریفِ پرتغال، این بار در دیدار فینال شده بود. باورتان میشود؟ برای اولین بار در تاریخ، دیدار فینال تکراری از دیدار افتتاحیه و تیمی که این شگفتی را رقم میزد، یونان بود!
قهرمانی که در آسمانها نوشته شده بود
در فینال، شاگردان لوئیس فیلیپه اسکولاری در یک طرف میدان و شاگردان اوتو ریهاگل در طرف دیگر بودند. یک نبرد تمام عیار، یک نبرد نابرابر در جهنم دالوژ و آبستنِ حوادث بسیار… طبق معمول، حملات پردامنه پرتغالیها راهی به دروازه نداشت و انگار این آتنا، الهه نگهبان آتن از دروازه یونان محافظت میکرد. دقیقه 57، آنگلوس باسیناس برای ارسال ضربه کرنر پشت توپ رفت و کاریستئاس، با یک ضربه سر، دروازه ریکاردو را فرو ریخت. قابل پیش بینی بود پس از آن، فشار پرتغال به ثمر ننشیند. گویی فورتونا، اقبالِ بلندِ یونان را در آسمانها نوشته بود و زئوس، نمیخواست مدالی به جز رنگ طلا، بر گردن مردان سرزمینش آویخته شود.
تیمی که گل نخورد و قهرمان شد
سفر غیر ممکن به بهترین شکل ممکن پایان یافت. یونان، بدون حتی یک گلِ خورده در مسابقات دور حذفی، قهرمان یورو 2004 لقب گرفته بود و هیچ کس این را باورش نمیکرد. هیچکس باورش نمیشد کاغذ رنگیهای آبی، جایگزین کاغذ رنگیهای قرمز و سبز در جشن قهرمانیِ لیسبون شدهاند. چشمهای خیره آنتونیوس نیکوپولیدیس، خوابیده روی چمن، دستان سنگربان روی سرش، حلقه شادی بازیکنان، لذت قدم برداشتن روی ابرها، قهرمانی یونان، همه و همه… هیچ کس باورش نمیشد…
مزد صبوری
همه از «جامِ شگفتی» صحبت به میان میآوردند اما «شگفتی»، لفظِ درستی برای این قهرمانی نیست! یونان، مزد صبوریاش را گرفت،پ؛ مزدِ چنگ زدنش به پیروزی در اندک فرصتهایی که مهیا میشد. فوتبال، همان مقولهای است که خوشبختانه در آن، همواره بزرگترها پیروز نیستند. فوتبال، همان عرصهای است که شانس خودنمایی را گاهی به کوچکترها هم میدهد. فوتبال، همان سکویی است که هر کس، از کوچک گرفته تا بزرگ، میتواند لذت پرواز را از روی آن تجربه کند و حالا لذت بردن، سهمِ یونان شده بود. به همین سادگی!
به احترام ریهاگل کلاه از سر بردارید!
مرد اول این داستان اما در سایه ماند. اوتو ریهاگل، مردی که وردربرمن را به قهرمانی قاره رسانده بود و در این دوره یونان را به سمت تاریخسازی غیرقابل باور هدایت کرد، با معجزه بیگانه نبود. او پیشتر کایزرسلاترن را هم در سفری غیرممکن پس از اخراج از بایرنمونیخ به قهرمانی رساند. نکته اینجاست ریهاگل تیمِ این روزها بحرانزده فوتبال آلمان که در جمع پرافتخارهای تاریخ جای دارد را درست در فصل بعد از صعود به بوندسلیگا تحت هدایت خودش، بالاتر از بایرنمونیخ به قهرمانی بوندسلیگا رساند و نشان داد باواریاییها تاوان عدم اعتمادشان به آقای «نهچندان محبوب، بسیار محبوب» را پرداختند.
اوتو ریهاگل را در فوتبال آلمان، نمیتوانید با اعتدالی خاص دوست داشته باشد. یا او را دوست دارید و یا از او با تمام وجود متنفر خواهید بود. رسانههای بیرحم آلمان به او در دهه 90 میلادی لقب «دیکتاتورِ دموکرات» را اهدا کرده بودند و طرفدار هر تیمی که باشید، نمیتوانید به احترام ریهاگل و دستاوردش چه در عرصه ملی با یونان و چه در عرصه باشگاهی با کایزرسلاترن، کلاه از سر برندارید.